من در دو سال گذشته پنج بار نقل مکان کرده ام ، اغلب به فضاهای تنگ و ناخوشایند با افرادی که خیلی خوب نمی شناسم آنها نقل مکان کرده ام ، زیرا تمام توانایی مالی من در بودجه دانشجویی بوده است. بارهای دیگر ، مجبور به تحمل هرج و مرج نامنظم هم اتاقی هایی شدم که از حساسیت های تمیز من برخوردار نبودند.
یا این درک که گذاشتن ظرفهای سه هفته بدون مراقبت در ظرفشویی (اغراق نکردن) فقط التماس بودبرای هجوم جوندگان. من با پایکوبی همسایگان طبقه بالایم که یا رکابهایی کاملاً بزرگ داشتند یا یک تخته سنگ ده تنی را در اتاق نشیمن خود در ساعت 2 بامداد می کشیدند بیدار شده ام. مکالمات همچنین از طریق دیوارهای من که توسط هم اتاقی هایم درباره شایستگی های عضو عضو قارچ آفریقایی انجام شده ، فیلتر شده است ، پر از استفاده بیش از حد از کلمه N ، اظهارات مبنی بر اینکه مهاجران در کانادا باید "انگلیسی صحبت کنند" و یک ادعای عجیب و غریب که من سیاه پوست زن ، "خوب" بود.
در ابتدا ، وقتی توصیف کننده این دستور را خواندم ، قرار نبود چیزی بنویسم. فکر کردم چیزی برای افزودن به این بحث ندارم. کمبریج انگلیسی واژه نامه دنج را تعریف می کند به عنوان "راحت، لذت بخش و جذاب" و در دو سال گذشته، متفاوت شرایط زندگی من هر چیزی احساس کرده اند، اما. در واقع ، به نظر من ، آنها دقیقاً برعکس بوده اند: ناراحت کننده ، ناخوشایند و ناخوشایند.
منظور من اخیراً و اخیراً از زمان بروز این بیماری همه گیر ، من بیشتر و بیشتر در خانه بوده ام ، ساعتهای بیشتری روی تشک یوگا خود صرف شده ام. این یک چیز ناخوشایند و قابل توجه است که من ماههای زیادی را خریداری کردم. این رنگ از آن مرحله در زندگی من بنفش است که من بسیار بنفش بودم و دچار زخم های جنگی شدم : خراشیدگی و تغییر رنگ در اثر استفاده طولانی و لکه های عرق از جایی که لیز خوردم و باسنم را شکافتم و سعی کردم بدن غیر قابل انعطاف خود را به یک حالت یا شکل دیگر منحرف کنم. من واقعاً باید آن را بشویم. من قصد داشتم قبل از نوشتن این مقاله اما متوجه شدم که می توانم آن را 100 نگه دارم.
تشک یوگای عزیز من بعلاوه خوانده شده فعلی من
عجیب است اما این تشک یوگای قدیمی اولین چیزی است که وقتی فکر می کنم "دنج" به ذهنم خطور می کند. اولین کاری که هر روز صبح انجام می دهم این است که آن را پهن کنم ، بنشینم و مدیتیشن کنم. این همراه وفادار من از طریق بی شماری تمرین های یوگای صبحگاهی ، حرکات کششی شبانه و جلسات ژورنال بوده است. من حتی اخیراً تصمیم گرفته ام که بالش ، کتاب خوبی را بگیرم و روی زمین حلقه بزنم تا در ماجراجویی داستانی بعدی ام فرو بروم.
وقتی روی تشک هستم ، وضعیت زندگی من ذوب می شود ، مشکلات من به طور موقت کمرنگ می شوند تا اینکه فقط یک پس زمینه ضعیف به نظر می رسند و من در آن لحظه جایی هستم که قلبم می خواهد باشد. من همان هستم که قلبم می خواهد باشد. من دوباره ده ساله هستم و تابستان را در خانه مادربزرگم می گذرانم و روزهای دور را با رودخانه با پسر عموهایم می گذرانم. بعضی اوقات ، من با خانواده ام در حیاط خانه ام به خانه برمی گردم و از درختی که با خانواده ام و همسایه ام مرز مشترک است ، انبه های افتاده را برمی دارم.
یا من با دوستان دوران کودکی خود احساس سرما می کنم ، سعی می کنم نور خیره کننده و نارنجی خورشید را غروب کنم و عکس های موقت بیرون را ایجاد کنم. سایر اوقات ، رویای سفر ، دیدن مکان های جدید ، ملاقات با افراد جدید و یادگیری زبان های جدید را در سر می پرورانم. من زندگی را به طرز نامفهومی بزرگ تصور می کنم و خودم را کوچک اما کامل و باز برای دریافت همه عشقی که جهان جرات می کند پرتاب کند.
من در خواب می بینم چه بود ، چیست و چه می تواند باشد. لحظه ای پر از احتمال است و احساس می کنم ... دنج هستم. این یک قالب غیر سنتی از کلمه "دنج" است اما من معتقدم که دنج بودن چیزی است که شما برای خود ایجاد می کنید و نیازی به ملموس بودن آن نیست. گرچه داشتن یک باغ خیره کننده ، یک گوشه آسمانی خواندن یا یک قلعه نرم بالشی غیر قابل انکار غیر قابل باور است ، اما همیشه امکان پذیر نیست و گاهی اوقات در شرایطی که کاملا تحت کنترل شما نیستند وجود دارید. ما اغلب در زمینه آرایش محیط خارجی خود حرفی برای گفتن نداریم ، اما می توانیم محیط داخلی خود را طوری بسازیم و تقویت کنیم که از صافی گرما ، عشق و دنج باشد. تشک یوگای عملاً باستانی من در دستیابی به این مهم اخیراً به من کمک کرده است.
وقتی نتوانیم آرامش را در درون خود پیدا کنیم ، جستجوی آن در جای دیگری فایده ای ندارد.
- فرانسوا دو لا روفوفوکو